رونیکارونیکا، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

رونیکا نفس مامان و بابا

یازده ماهگی رونیکا خانوم

1393/11/16 19:20
603 بازدید
اشتراک گذاری

فرشته کوچولوی مامان یازده ماهه شدنت مبارک باشه گلکم.

اگه بدونی این ماه چی شده،این ماه یه هدیه عالی به من دادی.یه چند روزی بود که مرتب میگفتی للا .من متوجه نبودم چی میگی فکر میکردم داری آواهارو یاد میگیری.یه روز خونه خاله جون بودیم تو هم چند بار گفتی للا خاله گفت چرا جواب کوچولو رو نمیدی منم که اصلا فکرش رو نمیکردم گفتم کسی صدام نزد که خاله کفت رونیکا از اون موقع تا حالا همش اسمت رو میگه.منو میگی چشام قلمبه باز شد وگفتم الهی مامان فدات بشه نازگلم.بله عزیز دلم جانم لیلا جون.خیلی خوشحال شدم  خیلی .آره فندوقم تو یه لیلا میگفتی من هم یه خط بله عزیز دلم و جانم مامانی و از این قبیل عشقولانه ها در جوابت میگفتم و شما هم بدون این که کاری داشته باشی می رفتی سراغ بازی کردنات.انگار فقط برا همین منو صدا میکردی.

دخمل ناناسم هر روز که میگذره از روز قبل دوست داشتنی تر میشی .من و بابایی کم مونده تو رو بخولیم.مامان بزرگ و بابا جون هم همیشه برات دلتنگن.خلاصه اینقدر نانازی که همه دلشون برات تنگ میشه و طاقت دوریت رو ندارن.

دختر گلم کارهایی که ماه قبل یاد گرفتی این ماه با نیرو و قدرت بیشتری انجام میدی ، گاهی اوقات هم کمی شیطنت و خرابکاری چاشنی کارهات میکنی و من وبابایی رو به خنده وامیداری.

یه بار اسباب بازیهات تو کریرت بود و میخواستی باهاشون بازی کنی به خودت زحمت ندادی میزو  دور بزنی و بری سراغشون یه باره  از زیر میز عسلی رد شدی. پایان کار هم گیر افتادی و گریه ات گرفت.

یکی دو ماه بود که بابا دلش حال و هوای سفر داشت.خود من هم خیلی دوست داشتم به یه مسافرت برم اما چون میدونستم شما اذیت میشی قبول نمیکردم. من همش به فکر صبحانه ،نهار و میان وعده و شامت بودم.چون شما فقط دو تا دندون مرواریدی داشتی و توانایی جویدن غذا رو نداشتی و هنوز یک ماه مونده تا غدای سفره را بخوری و من فقط غذای آبکی و حریره برات درست میکردم ، غذای رستوران هم که اسپایسی وپر ادویه هست .غیر از اون صبح ها تا چشمای ژاپنی نازت باز میشن  شروع میکنی به چهار دست وپا رفتن ،تو هتل هم که نمیشه چهار دست و پا بری .با تمام این حرفا بابا خیلی هوایی شده بود وآخرش هم پیروز شد و من وتو رو بالاخره برد مسافرت.بابا خیلی میخواست بریم سمت جزیره کیش اما با پیشنهاد من روز دوازدهم بهمن عازم جزیره قشم شدیم .به غیر از سختی های راه، سفر سه نفره خوبی بود .عکس ها همه دلیت شدن متاسفانه فقط یه عکس هست  من و تو بابا مهدی سوار قایق سمت آب های ساحل نقره ای جزیره هنگام و رقص دلفین ها:

این هم رونیکای خواب آلو:

 

پسندها (3)

نظرات (0)