رونیکارونیکا، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

رونیکا نفس مامان و بابا

پنج ماهگی رونیکا خانوم

1393/5/14 22:11
608 بازدید
اشتراک گذاری

  

                                                           niniweblog.com

                                           تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

رونیکا خانوم،عزیز دل مامان و باباniniweblog.com،مبارکا باشه پنج ماهه شدنتniniweblog.com.این ماه اتفاقات زیادی افتاد. ببخش که نتونستم پانزدهم مردادماه  وبلاگتو آپدیت کنم.آخه پانزدهم جشن عروسی دایی جون بودniniweblog.com و منم کلی کار داشتمniniweblog.com.

شب حنا بندان،آقایون مهمان ،آقا داماد رو به این صورتniniweblog.com بالا بردند و آقا داماد هم شما را بغل کرد.اون بالا بالاها حالی میکردییییییییییییییییییییی.....ههههههه

تو  جشن عروسی هم بخاطر  صدای بلند گروه ارکستر و باند هاشونniniweblog.com خواب زده شده بودیniniweblog.comواصلا نتونستی لالا کنی.ببخشید که تو عروسی داداشم اذیت شدیدا. ان شاالله تو عروسی داداش کوچولوت یا آبجی کوچولوت جبران میکنم.اینقدر برقصم اینقدر برقصم.رقص شکلک هاniniweblog.com

بعد از عروسی هم شما سرماخوردیniniweblog.com .تب میکردی.سرفه و اسهال هم داشتی .بمیرم برات.هر ساعت باید مای بیبیت رو عوض میکردم.خیلی نگرانت بودم و اصلا حس و حال کاری رو نداشتم .فقط میخواستم به نی نی کوچولوم رسیدگی کنم.niniweblog.com

دکتر خودت تو کیلینیک نبودniniweblog.com ما هم مجبور شدیم شما رو ببریم پیش یه دکتر دیگهniniweblog.com .خانوم دکتر برای تبت قطره استامینوفن تجویز کرد وبرای اسهال هم موز .و اینکه اگه  تا یه هفته ادامه داشت ببریمت واسه آزمایش.موز رو له می کردم و بهت می دادم اما اسهال خوب نشد.منم که بسیار علاقمند به طب سنتی هستم از درمان سنتی استفاده کردم و بیماریتون رو برطرف کردم! برای سرفه و آبریزش بینیت کمی کندر (به زبان محلی بهش میگیم بریزه)دود کردم niniweblog.com.دودشو  رو پنبه گرفتم گذاشتم دم بینی ی کوچولوت  تا نفس بکشی .وچای خفه هم درست کردمniniweblog.com و سر قاشق نمک توش ریختم . با قطره چکان میریخنم توی دهنت.از خوردنش خیلی بدت اومدniniweblog.com اما کارساز بود .اسی  بعد از یکی دو ساعت خوب شد.خدا رو شکر ،گل خوشگلم حالش بهتر شده بود.حالا اگه می خواهیم  به حرف خانوم دکتر گوش کنیم و یه هفته منتظر بمونیمniniweblog.com، هر چی تا حالا تلاش کرده بودیم وزن بگیری و تپل مپل بشی که بر باد رفته بود .میشدی یه نی نی ضعیف و لاغر .هرچند که بابابزرگت میگه گوشت بچه تو طاغچه هست یعنی با یه مریضی لاغر میشه و اگه دو روز خوب غذا بخوره بازم تپلی میشه .واسه همین اصلا نباید نگران این چیزها بود .خوب دیگه مادرا همینجورینniniweblog.com .واسه هرچیزی نگران میشن. .تنت سالم باشه مادر ان شاالله .روز سخت و تلخی بود اما خداراشکر بسلامتی گذشت.حالا بگذریم،  میخوام برات بگم تو این ماه چه کارای خوشگلی یاد گرفتی فرشته من:

 22 رمضان رفتیم سمت شمالniniweblog.com.قبل از اینکه بریم مسافرت همش تو فکرشما  بودم که یه موقع احساس خستگی نکنی و اذیت نشی.که از روز قبلش شروع کردی به پستونک خوریniniweblog.com یا علاقه خاصی پستونکو میخوردی .وای کلی خوشحال شدمniniweblog.com.به قول خاله زینب"پستونک خودش یه مادره"خلاصه که تو راه شما دو تا مادر داشتی ،من و پستونک !!!!!

تو راه برگشت شما 138 روزت بود.من کنارت نشسته بودم . یکدفه یه صدایی شبیه فوت اومدبابا برگشت بمن گفت تو بودی فوت کردی .همون لحظه پی بردم که کار تو هست . با خنده گفتم: خخخخخ  نه کار رونیکا بودniniweblog.com...کلی ذوق کردیم از این کارت .خودت هم خوشت اومده بود .لپهات رو باد میکردی و فوت میکردی بادش خالی میشد بازم لپهات رو باد میکردی و بعدش فوت.وقتی از یه چیز شاکی میشدی فوت هات خیلی شدید میشد.میفهموندی که من رو از این وضعیت خارج کنید .خسته شدم.

فوت کردن هات رو هم کاربردی کردی !

وقتی رو تشکت درازمی کشیدی و عروسک ازت یه کم فاصله داشت دستت رو دراز میکردی و تمام تلاشت رو میکردی که بگیریش.niniweblog.com

خیلی بیشتر از ماه قبل به شکم برمیگردی.دمر که هستی کلی بازی میکنی و دستات رو تکون میدی.پاهات رو هم گه گاه تکون تکون میدی.انگاری کم کم میخوای شروع کنی به چهار دست و پا رفتن .

خیلی راحت به پهلو می خوابی .موقع بازی کردن با اسباب بازیهات اگر به پهلو باشی همونطوری خوابت میبره.

وقتی هم لالا میکنی حتما باید یه گوشه از پتوت یا تشکت دست باشه تاراحت و آسوده لالا کنی .اگه تشک یا پتو را از دستت بگیرم کلی گریه میکنی niniweblog.comو نمی تونی بخوابی.

تو 140 روزگی هم اولین بار سوار تله سیژشدی .البته من و بابایی هم برای اولین بار سوار تله سیژ شدیم و چقدر هم خوش گذشت به هر سه تامون.

رونیکا خانومم اگر اشتباه نکرده باشم دندون هات هم داره در میاد .همش دستهات رو میبری تو دهنت و لثه هات رو ماساژ میدیniniweblog.com.لثه هات خیلی درد میکرد و خارش داشت. دندونی و پستونک و این جور وسایل افاقه ای نمی کرد تو تسکینش .دندونیت رو تو یخچال گذاشتم تا سرد بشه و دستت دادم ولی انگار بدتر شد.وقتی خیلی ناآرومی میکنی فقط استامینوفن موثر واقع میشه.

الهی فدات بشم خیلی اذیت شدی.ان شاالله زود و راحت مرواریدهات در بیاد . 

با پتوت هم خیلی لثه هات رو ماساژ میدی.خیلی آرومت میکنه.به همین خاطر پتوت همیشه در حد استریله.

خودت دیگه یاد گرفتی شیشه شیرت رو با دستای کوچولوت بگیری .اینقدر ذوق زده بودم که اصلا به ذهنم نرسید ازت عکس بگیرم.اما بعدا یه عکس ازت میگیرم و تو وبلاگت میگذارمniniweblog.com.فدای دختر گلم بشم من.

پسندها (4)

نظرات (2)

مامان پریسا و بابا مهرداد
25 مرداد 93 11:46
رونیکا نانازی .. تو که خیلی خوشمزه ای .. خاله دلش می خواد شما رو بخوره عزیزم چه وبلاگ خوشگلی هم داری به نی نی ما هم سر بزن عزیزم
نگار
6 شهریور 93 18:28
سلام. ممنون که به وبلاگ من اومدین. دختر کوچولوتون ماشالله خیلی نازه. اسمش هم خیلی قشنگه. من و شوهرم عاشق این اسم شدیم.... خدا حفظش کنه...